سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























شلمچه آبیک

این مطلب زیر قصه نیست.یه واقعیته .بخوانید و ببینید ما کجای این عالمیم.ببینید ایثار و از خود گذشتگی چگونه معنا پیدا می کند؟باور کنید خودم با شنیدن این خاطره لحظاتی نشستم و بر حال خودم گریه کردم.چقدر گرفتار مادیات شده ایم.؟..کجا می رویم؟...

 

سلام مامان قهرمانم :

 

میدونی ..حالا که روز تولدته من و آبجی می خواستیم قشنگ ترین هدیه رو برات بخریم ولی نمی دونستیم چی بخریم.دختر خاله می گفت برات یه دست کامل لوازم ارایش بخریم..میگفت اگه مامانت ارایش کنه زخم های روی صورتش کمتر معلوم می شه..می گفت : زشته یه معلم با سرو صورت زخمی سر کلاس بره...میگفت: شاگردهاش می فهمند شوهرش...

میدونم تو هیچ وقت برای خودت از این چیزها نمی خری...آخه همش رو می دی پول دارو و بیمارستان بابا...بابا هم که تو رو کتک میزنه...فحش می ده...حرف هایی می زنه که ما نمی فهمیم...فقط می بینیم و گریه می کنیم.

من و آبجی خوب می فهمیم که وقتی بابا موجی می شه تو دستای مارو می گیری و می بری تو اتاق دیگه.. بعد می ری تا بابا کتکت بزنه و موهای قشنگتو بکشه... من و اون خوب می دونیم چرا این کارو می کنه .اخه اگه تو نری جلوی بابا اون خودشو می زنه ... دست خودش نیست...تو هم چون بابا رو خیلی دوست داری نمی خواهی بابا خودشو بزنه ... به قول خودت یه ذره از سهمت و فداکاری هاش رو میدی...از ترکش های توی بدنش...از موجی شدنش...از... ما می فهمیم که وقتی بابا اروم می شه سرش رو می گیره و چقدر گریه می کنه...وقتی می فهمه چیکار کرده ناراحت می شه...دستت رو می بوسه...تو هم گریه می کنی ...من و ابجی صدای گریه تو و بابا رو می شنویم.

مامان جون:مامان خوب و قهرمانم: پس سهم ما چی می شه؟ما هم می خوایم مثل تو وبابا قهرمان باشیم...می خوایم روز تولدت پول هامون رو بدیم به تو تا برای بابا دوا بخری ...فقط تو رو خدا این دفعه بذار بابا ما رو جای تو کتک بزنه ...

 

مامان جون : تولدت مبارک.



نوشته شده در دوشنبه 91 دی 25ساعت ساعت 11:45 عصر توسط محمدی فر| نظر

سالروز رحلت جانگداز پیامبر گرامی و عظیم الشان اسلام حضرت رسول اکرم (ص) ، شهادت دومین اختر تابناک ولایت و امامت حضرت امام حسن مجتبی (ع) و سالروز شهادت جانسوز هشتمین گوهر درخشان آسمان ولایت و امامت، عالم آل محمد (ص) حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) را به پیشگاه مقدس حضرت ولی عصر (عج) ، بر شیفتگان و ارادتمندان خاندان‎ عصمت‎‎ و طهارت علیهم‎‎ السلام و تمامی مسلمین جهان بویژه شما شیعیان سوگوار و گرانقدر  تسلیت عرض مینمائیم.

در سوگ حقیقت همیشه جارى :

مردى از دنیا میرود که دنیا، چشم انتظارش بود تا بیاید و دایره نبوت را در افق باز چشم‏هایش، به پایان برساند؛ مردى که دنیا چشم انتظارش نشست تا نقطه بگذارد بر انتهاى سطر پیامبرى و نامه رسالت را مُهر بنگارد با نقش نگین خاتمیت.

مردى از دنیا میرود که آخرت را همچون پنجره ‏اى دیگر بر نگاه ‏هاى بشر گشود، تا بنگرند، تا بدانند که ساحل‏ نشینان دنیا را روزنه ‏اى هست که میتواند به دریاى آخرت برساندشان؛ مردى که دنیا و آخرت را همچون دو چشم در کنار هم، همچون دو بال براى یک پرنده به تصویر کشید؛ مردى که دست‏هاى دنیا و آخرت را در دست هم گذاشت.

مردى از دنیا میرود که انسان‏ها را گره زد به وظیفه خویش؛ مردى که زیر بازوى عقل را گرفت تا برخیزد، مرهم بر زخم‏هاى معنویت نهاد تا جان بگیرد و ایمان را همچون شعله ‏اى همواره سوزان، در چراغدان جان و روان آدمى برافروخت تا از تیرگی ‏ها نهراسد و در تاریکی‏ها نمیرد.

 

 

اینک او امتش را تنها می گذارد و از این دار فانى به سرای باقى می شتابد، او غم از رفتن ندارد، اندوه از رحلت و ترک این خاک ندارد که اگر غمى و اندوهى بر سینه اش سنگینى می کند ناراحتى و بى تابى از براى امت نوپایى است که یک مکتب الهى را پذیرفته است و به همین خاطر در مقابل دشمنان داخلى و خارجى زیادى قرار گرفته است. غمش غم امتى است که باید حرکتش را به سوى الله یک لحظه متوقف نسازد، چه رنجها که براى این حرکت متحمل نگشت و چه حرفها که از دوست و دشمن نشنید، اگر در دل همیشه به یاد و فکر امت بود بخاطر عشقى بود که به خداى امت داشت.

آرى مرغ جان، قصد پرواز از قفس تن را دارد. او که نفسش زندگى بود و امید، حرفهایش هیجان بود و تلاش، قدمها و حرکاتش زندگى ساز بود و انسان ساز، و لبخندش هر مشتاق عاشقى را به وجد می آورد. چقدر موثر و پر نفوذ سخن می گوید این رسول خدا، چقدر به انسانها عشق مى ورزد این سرور انسانها و چقدر پر جذبه است کلامش، آنگاه که از خدا سخن می گوید، آنگاه که از گرسنگان و تشنگان و بیماران و گرفتاران سخن می گوید.

اینک پدرى مهربان از دنیا می رود، پدرى بى مانند جهان را ترک می گوید، و آنگاه که بى تابى قرارى دخترش را نظاره مى کند خطاب به او چنین مى فرماید : فاطمه عزیزم، فاطمه دلبندم، فاطمه اى گوشواره عرش کبریائى، فاطمه اى گوهر پارسایى و شکیبایى، فاطمه اى محبوبه حضرت داور، فاطمه اى جان و جآنان پیامبر، فاطمه اى کفو بى کفو حیدر غصه به خود راه مده که تو اولین کسى هستى که به دیدار من می شتابى. فاطمه جان گریه این نور چشمان عزیزم حسن و حسین را آرام کن که بیش از این طاقت شنیدن این گریه ها را ندارم. به یکباره نفس ها گره مى خورد، زمان ساکت و غمگین مى ایستند، هستى از جنبش باز مى ماند ناگهان لبهاى نازنین پیامبر تکان مى خورد: بل الرفیق الا على.

سلام بر تو ای فرستاده خوبی ها، ای مهربانترین فرشته خاک. تو از ملکوت آسمان به زمین فرا خوانده شدی تا انسان را با معنای واقعی اش آشنا کنی. تو، آفتاب روشن حقیقت بودی در شام تیره، اى گرامی ترین خلق نزد پروردگار، اى آفتاب جانبخش جهان، اى روح وجود عالم، براستى کدامین قلم است که از تو، به صورتى بایسته و شایسته یاد کند ؟! و اینک در سالروز رحلت تو و شهادت فرزندان عزیزت امام حسن مجتبی (ع) و امام علی ابن موسی الرضا (ع) جز آب دیده چه داریم که نثار کنیم ؟ اى رسول حق، ای حقیقت همیشه جارى، داغ دلهاى شیفتگان معنویت و وحدانیتت را چگونه التیام بخشیم ؟!

روایتی از خلق نیکوی سرمدی :

ای مولود خجسته رمضان! ای بدر تمام ماه خدا! تو تنهاترین فرزند رمضانی و آسمان، در پیشگاه کرم و بخشش تو، با این همه ابرهای باران زایش، گمشده ای غریب بیش نیست. رسول رحمت، تو را بر شانه های خویش سوار می کرد و بر تو مباهات می نمود. تو ادامه محمد (ص) و کرانه علی (ع) هستی. تو دومین امام مایی و ما مُرید و دلداده تو و اینک در سالروز عروج ملکوتیت در باورمان نمی گنجد که چگونه عداوت و دشمنی را با طعم زهر به تو چشانیدند ...

باز هم مدینه بر خاک سیاه اندوه نشسته و سکوتی ژرف، همه جایش را فرا گرفته است. دوباره گرد و غبار بر دیوارهای گلین خانه ها نشسته است. باد غربت در کوچه باغ های خزان زده شهر، خود را به در و دیوار می زند و آواره مصیبت روح جاودانی صبر و کریم اهل بیت، امام مجتبی علیه السلام است.

 

حسن علیه السلام، این سید جوانان اهل بهشت، این خلق نیکوی محمدی، این اسطوره صبر و بندگی، در آستانه رواق خون رنگ شهادت ایستاده و با جگری تفتیده از نامهربانی دشمن خانگی اش، عزم پر کشیدن تا بی کران عرش خدا را دارد.

امام حسن (ع) فرزند امیر مؤمنان علی بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان، فاطمه زهرا (س)، دختر پیامبر خدا (ص) است. امام حسن (ع) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت. وی نخستین پسری بود که خداوند متعال به خانواده علی و فاطمه عنایت کرد.

پیامبر اکرم (ص) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصی داشت و بارها می فرمود که حسن و حسین فرزندان من هستند. امام حسن (ع) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت، به امامت رسید و مقام خلافت ظاهری را نیز اشغال کرد و نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت. در این مدت، معاویه که دشمن سرسخت علی (ع) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت (در آغاز به بهانه خونخواهی عثمان و در آخر آشکارا به طلب خلافت) جنگیده بود، به عراق که مقر خلافت امام حسن (ع) بود لشکر کشید و جنگ را آغاز کرد.

امام حسن (ع) در کمالات انسانی یادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خود بود. تا پیغمبر (ص) زنده بود، او و برادرش حسین در کنار آن حضرت جای داشتند، گاهی آنان را بر دوش خود سوار می کرد و می بوسید و می بویید. از پیغمبر اکرم (ص) روایت کرده اند که درباره امام حسن و امام حسین (ع) می فرمود: این دو فرزند من، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند (کنایه از این که در هر حال امام و پیشوایند).

از خدا طلب بهشت می کرد و به او از آتش جهنم پناه می برد. چون وضو می ساخت و به نماز می ایستاد، بدنش به لرزه می افتاد و رنگش زرد می شد. سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت. در روایات است که امام حسن (ع) در زمان خودش عابد ترین و بی اعتنا ترین مردم به زیور دنیا بود. در سرشت و طینت امام حسن (ع) برترین نشانه های انسانیت وجود داشت.

امام حسن مجتبی (ع) در تمام مدت امامت خود که ده سال طول کشید، در نهایت شدت و اختناق زندگی کرد و هیچگونه امنیتی نداشت، حتی در محدوده ی خانه نیز در آرامش نداشت. سر انجام در سال پنجاه هجری به تحریک معاویه بدست همسر خود (جعده ملعونه) مسموم، شهید و در بقیع مدفون شد.
 

فرازی از سخنان برگزیده ی امام حسن مجتبی (ع)

بی همت را مردانگی نباشد.
یقین، پناهگاه سلامت است.
تمام کردن احسان از آغاز کردن آن بهتر است.
نشانه برادری، وفاداری در سختی و آسایش است.
نخستین گام خردمندى، معاشرت نیکو با مردمان است.
فرصت به شتاب از دست مى رود و دیر به دست مى آید.
با همسایه ات به نیکی همسایگی کن تا مسلمان باشی.
احسان آن است که تاخیری در پیش و منتی در پس نداشته باشد.
هر کس احسان های خود را بر شمرد، بخشندگی خود را تباه کرده است.
بر شما باد به تفکر، که تفکر مایه حیات قلب شخص بصیر و کلید در حکمت است.
هیچ گروهی با هم مشورت نکردند، مگر آن که به راه پیشرفت خود رهنمون شدند.
خویشاوند کسی است که دوستی سبب خویشاوندی او است، اگر چه نسبش دور باشد.

همراه با زمزمه ی کبوتران حرم :

ای آشنای غریب، ای عصمت هشتم، ای غریب الغربا، ای شمس الشموس و ای مولای من! کوچه های نیشابور، هنوز بوی کلام عطرآگین تو را دارد. هر روز که خورشید خراسان، سینه ریز زرینش را از شوق می درد و انبوه دانه های طلایی اش از فراز آسمان بر حَرَمت می پاشد، کبوتر دل، بهانه کنان به سوی حرم تو پر می کشد و به سوی دانه های مِهری می رود که برایش می پاشی.

هوای صحن و سرای تو، پُر از زمزمه است و آسمان آکنده از ذرات لطیف حضوری است که چهره زائران خسته را می نوازد. در بارگاه تو، هیچ کس غریب نیست. سلام بر تو ای آشنای غریب! سلام بر تو، که توس، با آمدنت مدینه ایمان شد. و ما هر زمان، به بهانه ی شوق دیدارت در "مشهد" عاشقان، نگاهمان را به نگاه تو پیوند می زنیم و از دلتنگی هایمان می کاهیم.

هر سحر، به کوچه های ایوان نگاه روشنت کوچ می کنیم و چون پرنده ای غریب، به گوشه حَرَمت پناه می بریم. هر روز، در سایه سار مرقد متبرکت مویه کنان، شانه های خسته مان را می لرزانیم. هر شب، فانوس اشک هایمان را روشن می کنیم و دست های محتاج عاطفه مان را به دامان پر مهر و محبت تو می آویزیم.

و اینک خورشید، در حال غروب است و هفت ستاره روشن در آسمان، آغوش گشوده هشتمین اخترند. کبوتران بال می زنند آسمانی را که چشم هایمان سال هاست به آن دوخته شده، صدای بال کبوتران در صدای سنج عزاداران می پیچد و خواب مسموم انگورهای پیچیده بر خوشه های حادثه آشفته می شود، خورشید، ذره ذره در عطش چشم هایش رسوب می کند ...

ای تمامیت عشق و صفا، در آستانه سالروز فقدان وجود نازنینت، پرستوی دلم میل پرواز به رواق ملکوتی ات را دارد می خواهم خاک محضرت را طوطیای چشمان ناقابلم کنم و در حریم خلوتت مستانه، زمزمه شورانگیز عاشقی و رهایی را سر دهم، می خواهم خویش را به پنجره پولاد مهربانی و مروتت بیاویزم و بند دل شکسته ام را گره بزنم به صداقت و بزرگی و شرافتت، و عقیق سرخ نیایش را تقدیمت کنم. ای ضامن آهو، آهوی سرگشته کوچه های غربت و دلدادگی ام آیا ضمانت دلم را می پذیری ؟

 

 

در بند هواییم یا ضامن آهو
در فتنه رهاییم یا ضامن آهو

بی‌تاب و شکیبیم، تنها و غریبیم
بی‌سقف و سراییم، یا ضامن آهو

سرگشته‌تر از عمر، بر‌گشته‌تر از بخت
جویای وفاییم یا ضامن آهو

آلودهء بدنام فرسودهء ایام
با خود به جفاییم یا ضامن آهو

آلوده مبادا فرسوده مبادا
اینگونه که ماییم یا ضامن آهو

پوچیم و کم از هیچ هیچیم و کم از پوچ
جز نام و نشاییم یا ضامن آهو

ننگینی نامیم سنگینی ننگیم
در رنج و عناییم یا ضامن آهو

بی رد و نشانیم از دیده نهانیم
امواج صداییم یا ضامن آهو

صید شب و روزیم پابند هنوزیم
در چنگ فناییم یا ضامن آهو

مجبورِ مخیر، ابداعِ مکرر
تقدیر قضاییم یا ضامن آهو

افتاده به عصیان، تن داده به کفران
آلوده رداییم یا ضامن آهو

حیران شدهء رنج، توفان زدهء درد
دریای بُکاییم یا ضامن آهو

تو گنج نهانی ما رنج عیانیم
بنگر به کجاییم یا ضامن آهو

با رنج پیاپی در معرکهء ری
بی‌قدر و بهاییم یا ضامن آهو

رانده ز نیِستان، مانده ز میستان
تا از تو جداییم یا ضامن آهو

دلخسته و رسته از هر چه گسسته
خواهان شماییم یا ضامن آهو

با ما کرم تو ما در حرم تو
ایمن ز بلاییم یا ضامن آهو

مشتاق زیارت تا جبهه ی طاعت
بر خاک تو ساییم یا ضامن آهو

آیا بپذیری ما را بپذیری؟
در خوف و رجاییم یا ضامن آهو

مهر است و اگر قهر، شهد است و اگر زهر
تسلیم شماییم یا ضامن آهو

فریادرسی تو، عیسی نفسی تو
محتاج شفاییم یا ضامن آهو

هر چند گنهکار هر قدر سیه‌کار
بی‌رنگ و ریاییم یا ضامن آهو

ما خاک ره تو در بارگه تو
گویای ثناییم یا ضامن آهو

سوگند الستیم پیمان نشکستیم
در عهد بلاییم یا ضامن آهو

یار ضعفا تو خود ضامن ما تو
ما اهل خطاییم یا ضامن آهو

هم مسکنت ما هم مرحمت تو
مسکین غناییم یا ضامن آهو

از فقر سرودیم یا فخر نمودیم
فخر فقراییم یا ضامن آهو

در صفه مولا همراه "مصفا"
اصحاب صفاییم یا ضامن آهو

این بخت "سهیل" است، کش سوی تو میل است
در نور و ضیاییم یا ضامن آهو

زین نظم بدایع وین اختر طالع
اقبال هماییم یا ضامن آهو

شعر از : سهیل محمودی



نوشته شده در جمعه 91 دی 22ساعت ساعت 10:28 عصر توسط محمدی فر| نظر

شهید سعید جان بزرگی

 

 

هوالمحبوب                              

شهید سعید جان بزرگی

زندگینامه شهید :

پاسدار شهید سعید جان بزرگی روز دوازدهم اسفندماه سال 1344 در شهرری (تهران) چشم بر زیباییهای جهان هستی گشود و در آغوش پر مهر مادر آرام گرفت. درس و مدرسه را همانند کودکان همسال خود در سن 7 سالگی آغاز نمود و تحصیلات خود را در رشته عکاسی ادامه داد.

 

فعالیت های فرهنگی و هنری شهید :

کارهای هنری را از همان زمان مدرسه شروع کرد. ابتدا با نقاشی های ساده کودکانه.

از پاییز 1360، حین تحصیل در دبیرستان «ارشاد» کاریکاتورهای زیبایش را برای چاپ به مجله «امید انقلاب» ارسال می کرد.

آن زمان هفته ای نبود که در صفحات پایانی مجله «امید انقلاب» کاریکاتورهای سعید چاپ نشود.

در همین زمان سعید علاوه بر انجام کارهای هنری به رشته عکاسی هم علاقه نشان داد . او از سال 1364 رسماً کار عکاسی را در جبهه شروع کرد و اولین عملیات بزرگ نظامی که از آن عکس گرفت، «عملیات کربلای پنج» بود. از آن پس در همه عملیات ها و حوادث پشت جبهه سعید را می دیدی که دوربین به دست به شکار لحظه می نشست.

زاویه دید ، ساختار محکم و فرم بدیع عکس های سعید ازمناطق عملیاتی نشان از خلاقیتی بود که در وجود این هنرمند مسلمان تبلور یافته بود.

او اوج هنر خود را در تراژدی «حلبچه» نشان داد. و با عکس هایی که از این جنایت بعثی ها گرفت، چهره کریه دشمن و مظلومیت مردم بی دفاع حلبچه را به جهانیان نشان داد. در حقیقت سعید با «چشم شیشه ای» خودش چشم های حقیقت جوی مردم دنیا را به روی جهانیان صدام و حامیان او باز کرد.

پس از پایان جنگ، سعید با شرکت در کنکور سراسری در رشته عکاسی دانشگاه هنر، پذیرفته شد.

او همان طور که حضور در صحنه های نبرد در طول دوران دفاع مقدس را لازم و واجب می دانست، معتقد بود حضور در عرصه های علمی و فرهنگی کشور وظیفه ای است که پس از جنگ بر گردن تک تک رزمندگان سنگینی می کند. از همین روی با جدیت و تلاش شبانه روزی خود توانست به عنوان دانشجوی نمونه کشور در سال 1375 انتخاب شود.

سعید موضوع پایان نامه کارشناسی خود را عکاسی جنگ، عکس های تفحص و تبادل و تشییع شهداء انتخاب و از آن به خوبی دفاع کرد. او پس از اخذ مدرک کارشناسی در سال 1376 با قبولی در مقطع کارشناسی ارشد رشته عکاسی به ادامه تحصیل پرداخت و پس از اتمام دوره کارشناسی ارشد موضوع پایان نامه خود را «عکاسی قبل» انتخاب کرد.

او با تحقیق مفصل در زمینه «تاریخچه عکاسی جنگ در جهان» و «تاریخچه عکاسی جنگ در ایران» با ارایه اسناد، مدرک و عکس های ناب ، توانست مجموعه زیبایی را ارایه دهد. سعید در مقدمه این پایان نامه در خصوص هدف از تهیه آن می نویسد:

«جنگ نوعی کنش و واکنش خشونت آمیز بین دو کشور یا دو نیروی مخاصم است که یکی یا هر دو برای رسیدن به اهداف مورد نظر و نیز برای حل اختلاف های خود ، آن را الگوی غالب روابط خود می کنند.

با نگاهی به تاریخ، در می یابیم که در طول سال ها همواره بر سر خطوط مرزی ، بین دو کشور ایران وعراق اختلاف وجود داشته است ، جنگ تحمیلی ، طولانی ترین جنگ قرن بیستم بعد از جنگ ویتنام بود. هدف اصلی از این آتش افروزی، رویارویی با ملت ایران و شکست انقلاب اسلامی قبل از تحکیم آن و مقابله با گسترش آن در منطقه بود. جنگ رسمی و تجاوز گسترده ارتش عراق با دوازده لشکر و پانزده سرتیپ، با بمباران مناطقی از خاک ایران، از جمله فرودگاه مهرآباد در سی و یک شهریور 1359، آغاز شد.

«هنگامی که توپ ها به غرش در می آیند، ذوق و قریحه خاموش می شود.» این ضرب المثل در مورد جنگ تحمیلی صادق نبود. به محض این که جنگ آغاز شد، عکاسان وارد صحنه شدند. بمباران فرودگاه مهرآباد را در اولین روز جنگ عکاسان ثبت کردند.

عکس از یک سو وقایع جنگ را به واقعی ترین شکل ممکن ثبت کردند.

عکس از یک سو وقایع جنگ را به واقعی ترین شکل ممکن ثبت می کرد و از سوی دیگر، به سرعت برای انتقال به مخاطب آماده می شد. در اوایل جنگ، آثار عکاسان، از بمباران مناطق مسکونی، کشتار مردم بی دفاع و ... حس نفرت از دشمن و دفاع همه جانبه از میهن را در مردم پدید آورد. مقاومت دلیرانه و شهادت طلبانه مردان و زنان این مرز و بوم سد راه تهاجم گسترده دشمن به ایران شد. در جنگ هشت ساله، عکساان هم مانند سایر اقشار مردم از جان خود گذشتند و به دفاع از میهن پرداختند. آنان پا به پای رزمندگان در نبرد تن به تن در کوچه های خرمشهر، خطوط مقدم، میدان های مین و ... با دشمن پیکار کردند. اسلحه عکاسان، دوربین و قطار فشنگ شان، فیلم عکاسی بود.

با طولانی شدن جنگ، بسیاری از داوطلبانی که برای دفاع از میهن به سوی جبهه روانه شده بودند، به «عکاسی» روی آوردند. آنان در میدان جنگ آب دیده شدند.

به طور کلی، هنر و خصوصاً عکاسی، در جنگ تحمیلی رشد وتعالی یافت. در واقع، تاریخ عکاسی جهان را می توان بر تاریخ عکاسی در ایران منطبق دانست. این پدیده مرا بر آن داشت تا موضوع عکاسی جنگ را در دو بُعد داخلی و جهانی بررسی کنم و به شباهت ها و تفاوت های این دو بپردازم.

این پایان نامه از نظر موضوع نادر و منحصر به فرد است، اما از لحاظ معنوی قطعاً به واسطه مضایق عدیده، از جمله گذشت زمان و دسترسی نداشتن به تمام منابع، کاستی هایی دارد که امیدوارم در آینده، خود یا دیگران فرصت تکمیل آن را داشته باشیم.

این پایان نامه ، در دو فصل کلی طراحی شده است. فصل نخست، نگاهی است که به عکاسی جنگ در جهان برخی از عکاسان نام آور جنگ و تجارب آن ها، از جنگ کریمه تا جنگ خلیج فارس دارد. فصل دوم، نگاهی به درون دارد و به ذکر تاریخچه عکاسی جنگ از انقلاب مشروطه تا امروز و معرفی عکاسان جنگ، با تأکید بر عکاسی در دوران جنگ تحمیلی می پردازد.

این پژوهش، به روش مصاحبه و کتاب خانه و نیز تنظیم تجارب شخصی تهیه شده است. هدف اصلی من، ایجاد یک دوره مدرن تاریخی در حوزه عکاسی جنگ در ایران بوده است. امید است این قدم نخست، پی آمدهایی در تداوم تدوین تاریخ عکاسی ایران داشته باشد.

در این راه، هرگز فرضیه ای نداشتم، چرا که هدف من تحلیل یا توصیف نبود، بلکه کشف زوایای ناپیدای تاریخ در دوره معاصر بود.

این پژوهش به گونه ای، از جمله پژوهش های اکتشافی و تاریخی محسوب می گردد. جا دارد گوشه ای از مضیقه های اجرایی این پژوهش را برای آیندگان برشمارم: اطلاعات تاریخی طبقه بندی نشده، به ویژه در خصوص عکس در ارگان های مربوطه و در نهادهای فرهنگی و هنری، نخستین و اساسی ترین مشکل است. این مشکل، مانعی برای پژوهش است، چرا که نمی دانی از کجا شروع کنی و چه بخواهی. حتی ممکن است آنچه که دنبالش می گردی موجود باشد، اما کسی از وجود آن مطلع نباشد. به همین علت، در قسمت «نتیجه» تأکید کرده ام که تا پیش از نابودی این اطلاعات، باید اقدام عاجلی برای سامان دهی اسناد و مدارک صورت پذیرد.

از سوی دیگر، اوضاع تاریخ وقایع معاصر در ایران، برخلاف انتظار و توقع اولیه ، چندان بهتر از آرشیو تصاویر و عکس نیست. گویی قرار است تاریخ دوباره تکرار شود و آیندگان نیز همچون مادر شناخت تاریخ پیشین معاصر خود دچار کمبود منابع مدون باشند. در واقع، معلوم نیست بین جنگ داخلی و جنگ خارجی چه تفاوت هایی هست؛ انقلاب یا اعمال ضد انقلاب را باید در کدام طبقه قرار داد. تاریخ، تحت تأثیر نظام سلطه، کاملاً یک طرفه نوشته شده و اصلاً برای حذف و انحراف تهیه شده است تا روشن گری.

به عنوان دانشجویی با امکانات فردی و شخصی محدود، فرصت و مجال آن را نداشتم تا کاستی های ذکر شده را جبران کنم. امید دارم که در کشور، به ویژه در سطح دانشگاه هنر، بارقه های حرکت به سوی ثبت و ضبط تاریخ هنر معاصر، که وظیفه ای مهم است، به چشم بخورد؛

سعید در بخش نتیجه گیری پایان نامه خود می نویسد:

در جنگ تحمیلی، ملت ایران به دفاع همه جانبه از میهن اسلامی برخاست. تک تک افراد جامعه، از زن و مرد و پیر و جوان و حتی کودکان، در مقاومت و پیروزی جنگ تحمیلی نقش داشتند. در این میان، عکاسان نیز بنا به احساس وظیفه، مشغول ثبت صحنه های مختلف این مقاومت شدند. با طولانی شدن جنگ و گستردگی جغرافیایی آن، عکاسی، عده زیادی را به خود جذب کرد.

این عکاسان جوان به مرور زمان، مهارت های بی شماری کسب کردند. به اعتقاد کارشناسان، بسیاری از عکس های جنگ تحمیلی را با عکس های ماندگار جنگ در دنیا می توان مقایسه کرد.

بخشی از حاصل تلاش عکاسان جنگ در مطبوعات و کتاب ها منتشر شد. این کتاب ها، در حال حاضر، نایابند و در درسترس عموم قرار ندارند؛ و در بعضی از کتاب خانه های مهم، جای خالی این کتاب ها به چشم می خورد.

 

فعالیت شهید در جبهه های جنگ :

15 سال بیشتر نداشت که شوق حضور در میدان جنگ و دفاع از خاک ایران او را به مناطق جنگی کشاند، ابتدا در جرگه بسیجیان لبیک گوی پیام خمینی شد سال 1362 به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در واحد تبلیغات به کار پرداخت. سال 1363 و 1366 مجروح گشت.در عملیات بدر بر اثر استنشاق گازهای شیمیایی به بستر بیماری افتاد. در عملیات کربلای 5 گلوله‌ای از کنار سرش عبور کرد و او به طور معجزه آسایی زنده ماند.7

 سال مردانه جنگید بعد از اتمام جنگ تحصیلات عالیه خود را ادامه داد و تا اخذ مدرک کارشناسی در رشته عکاسی و کسب رتبه دانشجوی نمونه سال 1375 شد.در این دوران سه مرتبه به زیارت بیت‌الله الحرام و یک مرتبه به زیارت مزار پاک سید شهیدان (ع)‌مشرف گردید. او در سال 1371 با دوشیزه‌ای پارسا ازدواج نمود و صاحب 2 فرزند شد سعید علاقه خاصی به مقام معظم رهبری داشت و اگر می‌دانست ایشان در مکانی حضور دارند، سعی می‌کرد حتماًَ در آن مجلس حاضر باشد.

 

نحوه شهادت :                   

 سرانجام سعید بعد از چهارمرتبه عمل جراحی به علت استنشاق گازهای شیمیایی در هنگام عکسبرداری از قربانیان حلبچه در روز بیست و دوم تیرماه سال 1381 در حالیکه معاونت فرهنگی لشگر 27 محمدرسول (ص) را بر عهده داشت در بیمارستان شهید مصطفی خمینی دار فانی را وداع گفت و با ذکر یا ابوالفضل العباس (ع) به دیدار معشوق خویش شتافت. پیکر پاکش را روز بعد در قطعه 29 بهشت زهرا (س) به خاک سپردند.

 یا علی.



نوشته شده در جمعه 91 دی 22ساعت ساعت 10:22 عصر توسط محمدی فر| نظر

By Ashoora.ir & Night Skin